مشروعیت سازی از طریق اسلام زدایی
P style=”TEXT-ALIGN: justify”>در ادامه یادداشت ۲۶ دی روزنامه فرهیختگان به قلم حسین اصغری خبرنگار می خوانیم: حکومتهایی که در سراسر جهان با کودتا سرکار میآیند، مشکلات اساسی ازجمله بحران مشروعیت را پیشروی خود دارند، مخصوصا اگر یک دولت خارجی در طراحی و اجرای این کودتا دست داشته باشد؛ نظیر مسالهای که در ایران رخ داد و رژیم پهلوی با این مشکل اساسی دستوپنجه نرم میکرد. رضاخان پهلوی که با کودتای انگلیسی ۱۲۹۹ به قدرت رسید و با حمایت انگلستان سلسله پهلوی را بر سر کار آورد، بهدست همین دولت خارجی کنار رفت و فرزندش بهعنوان پادشاه جدید ایران منصوب شد.
مردم ایران که چندین قرن است با دین اسلام و مذهب تشیع و آیین و فرهنگ اسلامی آشنا شده و به آن گرویده بودند و اساسا فرهنگ ایرانی با فرهنگ اسلامی آمیخته شده بود و قابلتفکیک از یکدیگر نبودند، بهعنوان عاملان و حاملان ارزشهایی که اساس مشروعیت پهلوی را زیر سوال میبردند، دغدغه اصلی رژیم حاکم شده بودند. برای مقابله با این مساله و کسب اعتبار و مشروعیت، رژیم پهلوی لازم میدید عنصر فرهنگ و ارزشهای اسلامی را در جامعه ایرانی کمرنگ کند تا بتواند هم از شدت عناصر مشروعیتبخش طرف مقابل خود بکاهد و هم تلاش کند تا اساس و پایههای مشروعیت رژیم خود را بر منابع مشروعیتبخش دیگری استوار کند. در این راستا یکی از اصلیترین استراتژیهای پهلوی مقابله با فرهنگ و ارزشهای اسلامی در ایران بود و برای نیل به این هدف اقدامات مختلفی را انجام داد.
نخستین راهکار برای این مساله، تبلیغ دین زرتشت بهعنوان دینی ایرانی درمقابل دین اسلام و درحقیقت تبلیغ پیامبری ایرانی درمقابل پیامبر اسلام(ص) بود. محمدرضا پهلوی در مردادماه ۱۳۴۴ اعلام کرد: «اجداد و نیاکان ما در چندهزار سال پیش منشهای مقدس پیشاهنگی را شعار ملی خود میدانستند که خلاصه آن پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک است.»۱ پس از مدتی که معلوم شد این راهکار نتیجه مطلوب را درپی ندارد، اقدام دوم در دستورکار قرار گرفت؛ تکریم کوروش بهعنوان یک آیینگذار ایرانی دربرابر پیامبر اسلام(ص). شاه تلاش کرد با مطرح کردن کوروش بهعنوان یک الگو و اسوه و پرداختن به تاریخ ایران باستان و برانگیختن روحیه ناسیونالیستی مردم، تخت و تاج پادشاهی خود را ادامه پادشاهی ایران باستان بیان کند که درحقیقت یگانه وارث پادشاهی شکوهمند ایران باستان است. شاه در این اقدام تاریخ ۱۴۰۰ ساله ایران اسلامی را نادیده گرفت و برای مقابله با فرهنگ و هویت اسلامی، سخن از نژاد برتر آریایی بر زبان میآورد. برپایی جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی در همین راستا صورت گرفت.
جالب است که زرتشتیان، یهودیان و مسیحیان افراطی از این مراسم حمایت و تبلیغ کردند و حتی اسرائیل چندین خیابان و میدان را به نام کوروش و محمدرضا پهلوی نامگذاری کرد.۲ محمدرضا پهلوی برخلاف راهکار اول، احساس کرد که در جایگزینی کوروش بهجای پیامبر اسلام(ص) موفق بوده و توانسته است فرهنگ ایران قبل از اسلام را جایگزین فرهنگ اسلامی کند، فلذا یک مرحله جلوتر رفت و به این فکر افتاد که مبدأ تاریخ را نیز تغییر دهد؛ چراکه تا آن زمان از تاریخ هجری قمری که مبدأ آن هجرت پیامبر اسلام(ص) از مکه به مدینه بود استفاده میشد و محمدرضاشاه با ادعای اینکه تولد کوروش مبدأ تاریخ ایران است، آن را به تاریخ شاهنشاهی تبدیل کرد و اساس برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ ساله مبتنیبر همین ادعا بود.
سیاست تغییر تاریخ نهتنها مورد استقبال و توجه مردم قرار نگرفت، بلکه دستمایه تمسخر و استهزای روشنفکران و تحصیلکردگان شد، زیرا در نظر آنها تاریخ شاهنشاهی ایران باستان فاقد هرگونه سابقه افتخارآمیز و غرورآفرین بود؛ علاوهبر اینکه عموم مردم هم آن را مقابله با دین اسلام و فرهنگ اسلامی قلمداد کردند و ناراضی و خشمگین بودند. پارسونز، سفیر انگلستان در این زمینه مینویسد: «تقویم شاهنشاهی یکی از نامعقولترین اقداماتی بود که شاه در چندسال قبل به آن دست زد و موجبات خشم و بدگمانی عناصر مذهبی را نسبتبه خود فراهم ساخت.»۳
اقدام دیگری که در رژیم پهلوی جهت مقابله با فرهنگ اسلامی ایرانی صورت گرفت، جشنهای هنر شیراز بود که نتیجهای جز ابتذال و تخریب فرهنگ و ارزشهای اسلامی و ایرانی و هزینه زیاد نداشت. نمایشهای متعددی که حاوی صحنههای روابط جنسی بین زن و مرد و برهنگی کامل زنان در منظر تماشاگران مرد و زن بود، موجب شد تا اعتراض مردم ایران بلند شود. این فساد و ترویج صحنههای خلاف منافی عفت چنان شدید بود که سفیر انگلستان نوشته است به شاه گفتم «اگر چنین نمایشی در شهر وینچستر انگلستان اجرا می شد، کارگردان و هنرپیشگان آن جان سالم بهدر نمیبردند.» اما واکنش شاه چه بود؛ «مدتی خندید و چیزی نگفت.»۴
رضاخان پهلوی و فرزندش محمدرضا جهت مقابله با فرهنگ و ارزشهای اسلامی از هیچ کوششی دریغ نکردند. علاوهبر موارد فوق، یکی از مهمترین این اقدامات، جدای از بحث کشف حجاب و قانون ممنوعیت حجاب، سیاستی بود که درقبال پوشش مردان و زنان ایرانی درپیش گرفتند؛ نظیر ممنوعیت استفاده از عمامه (مگر تعدادی معدود با شرایط خاص) و اجبار استفاده از کلاه پهلوی برای مردان، ممنوعیت استفاده از لباس روحانیت (مگر برای تعداد مشخصی با شرایط خاص) و نیز الزام پوشیدن لباسی خاص برای تمام مردان و کنار گذاشتن لباسهای محلی؛ مسالهای که برای اقوام مختلف ازجمله عشایر مشکلاتی را ایجاد کرد. عشایر با پوشش خاصی که داشتند، هم خود را از سرما و گرما حفظ میکردند و هم برای پرداختن به کارهای خود به مشقت و سختی نمیافتادند، اما حالا مجبور شده بودند لباس غربی بپوشند که نهتنها دربرابر سرما مقاوم نبود، بلکه آزادی عمل لازم را هم از آنها سلب کرده بود. تقابل پهلوی با اسلام و فرهنگ اسلامی تا جایی راه پیدا کرد که به وزیر فرهنگ توصیه شده بود بحث ممنوعیت تدریس قرآن و دروس دینی در مدارس پیگیری شود.
درمجموع رژیم پهلوی برای مشروعیتسازی خود ناچار بود ارزشها و فرهنگ اسلامی را در جامعه کمرنگ کند تا بتواند اقتدار خود را افزایش دهد و برای رسیدن به هدف خود از هیچ کوششی دریغ نکرد؛ اما غافل از این بود که فرهنگ اسلامی در خون مردم ایران جاری است و اگر کسی قصد تقابل با آن را داشته باشد، جایی در میان ملت ایران نخواهد داشت و سرنگون خواهد شد؛ نظیر عاقبتی که محمدرضا پهلوی و دستیاران او بدان دچار شدند.